در خصوص ابزار غذا خوردن. امام شوشتری معتقد است که «در ایران باستان خوراک را
با چنگال وقاشق می‌خوردند»؛ زیرا «بگذریم از قاشق‌ها و چنگال‌هایی که در کاوش‌های
باستان شناسی به دست آمده. گفت وگوهایی است که درسده دوم و سوم هجری میان شعوبیان و
هواخواهان عرب درگرفته بود و از جمله دراین زمینه نیز سخن رفته است [که] ایرانیان دست آلودن
به خوراک را زشت می‌دانستند...»

 ابزارهایی مانند کارد کوچک و چنگال دوشاخه و ملاقه پایه‌داری که می‌توان روی سفره گذاشت بدون آن که کفه آن با سفره تماس
پیدا کند.

 

 

از زمان باستان برجا مانده و نمونه‌های آن در موزه ایران باستان نگه داری می‌شود؛ و این ابزارها ممکن است ویژه غذا خوردن بوده باشد. نکته‌ای که نظر امام شوشتری را تأیید می‌کند این است که. چنان‌که خود او آورده است. دینوّری» نویسنده ایرانی تبار عرب در قرن سوم هجری؛ درکتاب عیون الاخبار می‌گوید: «در آیین نامک خوانده‌ام: مردی از بزرگان به پسرش اندرز می‌داد :
که هر زمان لقمه در دهان داری به چپ و راست خود مپیچ... [و] هیچ‌گاه لقمه با کارد برمدار», و این نشان می‌دهد که سر سفره کاردهایی در دسترس خورندگان بوده است؛ ولی همان مرد  اضانه می‌کند که «دستت را باجامه ات پاک مکن». به هرحال, آنچه در نقش‌های باستانی یا متون قدیم در این باره می‌بينيم مربوط به زندگی اشراف و پادشاهان هست و اگر زندگی این طبقه را نماينده تمدن ایرانی در آن زمان درنظر یگیریم. به جرأت می‌توان گفت که در  این تمدن میز و صندلی و کارد و چنگال غذا خوری وجود داشته است.

اما شاید اصرار شادروان امام شوشتری بر این که ایرانیان باستان غذا را با کارد و چنگال می‌خورده‌اند ناشی از این اندیشه باشد که در زمان ما این‌کار نشانة تمدن و فرهنگ شناخته می‌شود.

 

غذاخوردن با دست خوب یا بد

 


و غذا خوردن روی زمین و با دست اسباب سرشکستگی به شمار می‌رود. واقعیت این است که در جهان امروز هم بسیاری از مردم با فرهنگ, از جمله بخش‌های بزرگی ازمردم هندوستان, روی زمین و بادست غذا می‌خورند و نه تنها خود آن‌ها اين کار را ننگ نمی‌دانند. بلکه از لحاظ بسیاری از مردم دیگر هم نشانه حقیقی تمدن وفرهنگ میز و صندلی و کارد و چنگال نیست» بلکه این است که انسان بتواند راه ورسم‌های گوناگون زندگی بشری را با وسعت نظر و به دیده قبول ببیند.

خواه رسم نشستن روی صندلی و به کار بردن کارد و چنگال به دربار شاهان منحصر بوده باشد و خواه درمیان تودة مردم هم جریان داشته, آنچه مسلم است.  مردم ایران در دوره‌های بعد روی زمین می‌نشسته‌اند و با دست غذا می‌خورده‌اند. و پادشاهان هم از این رسم مستثنا نبوده‌اند» یا به هرحال این رسم به آن‌ها هم سرایت کرده بوده است. حدود هزار سال بعد از جاحظ و دینوری, یک جهان‌گرد آلمانی به نام یاکوب ادوارد پولاک که گذارش به دربار محمد شاه قاجار می‌افتد در
سفرنامه خود می‌نویسد:

«... من بارها [از زبان محمدشاه] شنیدم که می‌گفت: «شما چه‌طور با این ابزارها غذا می‌خورید. مزه غذا از سر انگشتانٍ آدم شروع می‌شود» (سفرنامةٌ پولاک» ترجم؛ کیکاووس جهانداری,انتشارات خوارزمی. تهران ۰۱۳۶۸ صفحه 4٩‏ )

امروز به نظر می‌رسد که رسم غذا خوردن با دست در جامعه ما برافتاده است. این البته جای نگرانی نیست؛ ولی از طرف دیگر هیچ لزومی ندارد از اين که در گذشته دور  یانزدیک چنین رسمی در جامعه ما جریان داشته است احساس سرشکستگی بکنیم.

تجملات و شکوه قصرها و سرو و پذیرایی با آمدن اسلام

 

با ظهور اسلام و آمدن اعراب به ایران, که چند سالی پس از زمان خسرو پرویز پیش می‌آید. دودمان شاهان ساسانی .ملاح سنالی. سیک کاشان, هزاره اول ق.م. برمی‌افتد, ولی شیوه زندگی پُر تجمل آن‌ها فراموش نمی‌شود.

پس از دوره کوتاه خلفای رشدین,که با زهد و ریاضت زندگی می‌کردند. حکومت قلمرو اسلام به دست امویان می‌افتد. که خلافت اسلامی را به نوعی سلطنت موروئی مبدل کردند. خلفای عباسی که پس از امویان حکومت را به دست گرفتند گویا در ابتدا کوشیدند که راه ورسم خلفای راشدین را زنده کنند. و شاید با همین وسیله هم به قدرت رسیدند؛ ولی ادامه آن راه ورسم با ثروت و قدرت نوینياد عباسیان تناسبی نداشت و دیری نگذشت که آن‌ها در راه تجمل ,و تکلف از امویان پیش‌تر رفتند. عباسیان امپراتوری ساسانی را که به دست فاتحان عرب افتاده بود به کمک ایرانیان از چنگ خاندان بنی‌امیه درآوردند و پایتخت آن‌ها. شهر بغداده در خاک ایران درکنار ویرانه های کاخ ساسانیان - ایوان مداین بنا شد. این وارثان امپراتوری ساسانی طبعاً و زندگی شاهان ساسانی راهم در پیش گرفتند. به ویژه آن که فاتحان عرب خود مردمان بادیه نشین ساده‌ای بودند و يا ظهور اسلام تازه از تاریکی زندگانی بدوی و دوران جاهلیت بیرون می‌آمدند. و به هرحال هنگام آمدن به ایران از باب تمدن و لوازم آن چیزی با خود نیاوردند. در بادیه سوخت پیدا نمی‌شد و پخت و پز بسیار کم صورت می‌گرفت. آن مقدار شاخ و برگ خشک نخل خرما که در واحه‌های جسته گریخته جزیرةالعرب به دست می‌آمد تابه یا تنور نان را به زحمت گرم می‌کرد. و اگر هم غذایی در خلوار؛ تنور يا درکنار تابه پخته می‌شد ناگزیر بسیار ساده و بدوی بود.
همچنين, گردانندگان دربار عباسیان فارس‌ها و کردها و ترک‌های ایرانی بودند و شیوه‌های زندگی شاهانه را این‌ها به خلفا می آموختند. به این ترتیب سنت‌های عیش و نوش ساسانیان به دربار عباسی منتقل می‌شود و در آنجا ادامه می‌يابد. از این زندگانی پر از تجمل و بیهودگی تصویرهایی در ادبیات عربی باقی مانده است.

اشعار در مورد غذا

 

مسعودی, مورخ عرب در قرن چهارم هجری, درکتاب مروج لب ومعادن الجوهر (مَرغ زارهای زرین وکان‌های گوهر) از زندگی در دربار آلشُنتکفی باله, یکی از خلفای عباسی در اواسط قرن چهارم. صحنه‌ای ترسیم می‌کند که از لحاظ منظور ما شایان توجه است. (اين کتاب با همان عنوان عربی به قلم شادروان ابوالقاسم پاینده به فارسی درآمده است. ولی به علت افتادگی‌هایی که در ترجمه فارسی دیده می‌شود ما مطلب خود را از منابع انگلیسی و فرانسوی نقل می‌کنیم.)
مسعودی می‌نویسد که روزی مستکفی درباریان خودرا فرا می‌خواند و از آن‌ها می‌خواهد که هرچه شعر درباره غذا می‌دانند برای او بخوانند. و آن‌ها شعرهای بسیاری را که شعرای عرب دربار نعمت‌های تازه خوردنی و نوشیدنی سروده بودند برای خلیفه می‌خوانند. سپس خلیفه فرمان می‌دهد که همه غذاهایی را که نام‌شان در آن اشعار آمده برایش فراهم کنند. به چند رقم از اين غذاها توجه کنید:

  • بزغاله بریان.
  • مرخ مسمن.
  • تیهوی سرخ کرده.
  • تخم مرخ نیمرو
  •  مارچوبه
  • رطب تازه
  • پنیر تند.
  • سرکه تیز,
  • شکر اهواز
  • سنبوسه
  • تردینه
  • بورانی
  • هریسه (هلیم)
  • زرده (شله زرد)...

 

گذشته از کلماتی مانند بزغاله و مرغ که طبعاً معادل عربی هم دارند. نام باقی غذاها به فارسی آمده است. (منظور از «تردینه» روشن نیست. شاید ترینه یا همان تریذ باشد؛ ولی در فارسی بودن کلمه شکی نمی‌توان داشت.) مسعودی در همان‌جا از قول یکی از درباریان مستکفی غذای دیگری را هم توصیف می‌کند. که درواقع همان چیزی است که امروز ساندویچ نامیده می‌شود:

 دو پارة نان برگیر وروی یکی چند پاره گوشت مرغ بگذار وچند حبه مغز گردو و بادام را
چپ و راست بچین, برش‌های پنیر و تخم مرغ پخته و دانه‌های زیتون را هم مانند چند

نقطه اضافه کن و اندکی نمک بپاش؛ آنگاه نگاه کن تا چشمت لذت ببرد. سپس پاره دوم

نان‌را روی آن بگذار وگاز بزن تا آنچه را ساخته‌ای ویران کنی.»